شیهه اسبی سفید بیاد مرتضیبعد از عملیات لو رفته نصر دو مرتضی تفنگ بدستاز این سو به آن سو می دویددر میان جنازه های تلنبار شدهو زخمی های بسیار که از درد می نالیدندمرتضی بغضش ترکیدو من هم گویی مترسکی بیش نبودمتپه های آهنگرانمشرف به قصرشیریناما مثل هر صبحبا طلوع خورشید بیدار می شدندصدای کبک و تیهو زیر بوته های بادام بن می دویدشیهه اسبی سفیددر کوهستان بلند بودچه ابرهای غلیظیباران هم می باریداولین روز نوروز 1367مرتضی فریاد کشیدعلی علی! ببینعملیات لو رفته بودو ما بچه های مردم را دم توپ دادیمچه کسی پاسخگوست؟!خون هدر رفته این بچه هاپاهای جا ماندهدست های بریدهقلب های خونیننه نه من زنده بر نمی گردمخجالت می کشماز این همه شهید و مجروحبه مادران اینهاچه خواهیم گفتیادت هستچقدر تمرین گشت شبانه در تنگ حاجیانهلی برد بر ارتفاعات بازی درازبا شکم گرسنهسربازان بیچاره تسلیم محض اوامر ما بودندگفتم جناب سروان برخیز برگردیمما هم با اینها فرقی نداریمفقط تصادفی زنده ماندیماما مرتضی نای برگشت نداشتانگار برای خودشدادگاه صحرایی تشکیل داده باشدبالای سر مهدیسرباز تهرانی رفتیمپدرش اصلا دوست نداشتکشته شودبرای بچه های گردانکلاه و کاسکت آورده بودمهدی اما فقط صورتش سالم بودو چشمانش خیره به آسمان نگاه می کردهر دو نشستیم بالای سرشو اشک ریختیممرتضی گفت مهدی!!ببخش مرا که نتوانستمتو را زنده تحویل پدر و مادرت بدهمو من نجوا می کردم مرتضیجنگ همین استعده ای باید در میدان جنگ کشته شوندتا عده ای همراحت و آسودهدر خیابان ماشین سواری کنندتا بوده همین بودهآن ها که آن بالا نشسته اندبرای پیشبرد اهداف و آرزوهایشانبه جنگ و مرگ ما نیاز دارندمرتضی تفنگ بدستبا چهره ای سوخته و تکیده و خاک آلودهبالای سر تک تک سربازان کشته و سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 11 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:07